صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

صدرا کوچولو

اولین عید فطر

سلام نفسم امروز ماه مبارک رمضان توم شد و شما اولین ماه قشنگ خدا رو دیدی .من به خاطره اینکه به شما شیر میدادم امسال روزه نگرفتم البته پارسالم چون شما تو شکم مامانی بودی روزه نگرفته بودم امروز  رو میگن عید فطر که یکی از بزرگترین عیدای خداست  همه تو این روز فطریه میدن و شما با بابایی صبح رفتین مسجد سر کوچه و فطریه مونو دادید من امروز برای شما خیلی دعا کردم که انشالله وقتی بزرگ شدی یه پسر خوب و مومن و باخدایی بشی همین طور برای همه نینیا که زیر سایه پدر مادرشون بزرگ بشن و نینیای که مریضن خدا به حقه همین روز همشونو شفا بده مخصوصا یکی از دوستای شما که اسمش ماهانه و همین طور برای تمامه کسانی که تو زلزله اذربایجان کسیشونو از دست ...
29 مرداد 1391

بازی با بابا

فدای بشم نانازم وقتی با بابا میشینی جلو کامپیوتر که بابا بازی میکنه شما هی میخوای دسته بازی رو از بابا بگیری بابا همش میگه این پسره کی بزرگ میشه با هم پلستیشن بازی کنیم قربونت برم که از الان بابا میخواد بره برایت بخره ولی من که میدونم به اسم شماست و به کامه بابایی ...
27 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام مامانی من فدات بشم عزیزم شما چند وقته میگی ماما .ب.دد قربونت برم که انقدر زود زبونت باز شده عسلم انقدر دوست دارم زودتر بزرگ بشی با هم بریم پارک بیرون ولی هت.ز خیلی زوده بالاخره باید سختی بزرگ کردنتو بکشم دیگه نانازم شما خیلی پسر خوبی شدی شبا زود میخوابی صبحام زودی پا میشی و مامنیم با پاهات و لگدایی که به مامان میزنی بیدار میکنی اخه ماشالله از خواب که ÷ا میشی اصلا گریه نمیکنی عسلم مامانی خیلی دوست داره هر روز که میگذره بیشتر بهت وابسته میشم مخصوصا الان که دیگه شیرین کاریایی میکنی که ادم میخواد بخوردت فدای بشممممممممممم انشاله همیشه صحیح و سالم باشی گلم  
27 مرداد 1391

منم غذا میخوام

مامانی دیروز رفته بودیم پردیس رستوران شما اونجا کلی ذوق میکردی درختا رو میدیدی.بعدم که یر میزه شام چنگ زدی به بشقاب بابا و همه برنجاشو ریختی خوب نینی منم غذا میخواست.مامانی گفت بیا اولین خراب کاری این پسره شیطون                                              ...
14 مرداد 1391